تحمیل گران ماجرای حکمیت
را به وجود آوردند
در جنگ صفین و فرآیند تحمیل حکمیت به امیرالمؤمنین(علیه السلام)
شخصیتهای مختلفی نقش آفرینی میکنند. در آن برهه مقاومت مالک اشتر
نخعی در برابر تحمیلگران بویژه اَشعَث بن قِیس کِندی ستودنی و عبرت
آموز است. در متن پیش رو سعی شده تا با بیان برخی رخدادهای مرتبط
با اعمال و تحرکات این دو شخصیت تأثیرگذار در عصر حکومت حضرت
علی(ع) زمینه ای جهت فهم بهتر تاریخ سیاسی صدر اسلام ایجاد شود.
مالک، اولین متهم به ضدیت با ولایت(1):
زکات و صدقه بر ما حرام است
پرده اول:
انتساب به خلیفه؛ ترفندی سیاسی و یا نیتی خیر؟!
«در جریان ازدواج امام حسن(علیه السلام) با جعده آمده که امیرالمؤمنین
(علیه السلام) دختر سعید بن قیس(برادر اشعث) را برای امام حسن(ع)
خواستگاری نمود، وقتی اشعث از این جریان مطلع شد نزد سعید رفت و
او را از این کار منصرف نموده و دختر سعید را به عقد پسر خود درآورد،
سپس نزد امیرالمؤمنین(ع)آمد و اعلام کرد،دختری که برای امام حسن(ع)
خواستگاری نموده اید، زن پسر من است. اشعث در آنجا با اصرار دختر
خود را به عقد امام حسن(علیه السلام) درآورد.»1
«امام علی(ع) نقل می کنند که در نیمه شبی، اشعث ظرفی سرپوشیده،
پر از حلوای خوش طعم و لذیذ به خانه ما آورد... به او گفتم:
این هدیه است یا زکات یا صدقه؟ زکات و صدقه بر ما اهل بیت حرام است.
گفت: صدقه و زکات نیست، هدیه است.
به او گفتم: آیا آمده ای از راه دین خدا ما را بفریبی؟ آیا درک نداری،
نمی فهمی و یا دیوانه و جن زده ای و یا بیهوده سخن می گویی؟
آنگاه امام قسم یاد کرد که اگر هفت اقلیم را با هر چه در زیر آسمان آن
است به من بدهند که خداوند را با گرفتن پوست جوی از دهان مورچه ای
نافرمانی کنم، هرگز نخواهم کرد»2
1- ابی الفرج عبدالرحمن بن جوزی، ص 27
2- صبحی صالح، نهج البلاغه، قم، مرکز البحوث الاسلامیه، 1395، خطبه 224، ص 346
مالك،اولين متهم به ضديت با ولايت(۲):
اشعث منافقانه دم از ولايت ميزند
پرده دوم:
«حضرت علي(ع) پس از فراغت از جنگ جمل، طي نامه اي از اشعث، كه
در آن هنگام والي آذربايجان بود، خواست تا بيت المال را به
خزانه مركزي بازگرداند»۳
در حقيقت نامه حضرت به معناي عزل اشعث بود؛ چرا كه معلوم بود
علي(ع) كارگزار غاصب بيت المال را مشروع نمي داند. به طور
طبيعي اين برخورد حضرت موجب ناراحتي و بغض اشعث نسبت به مولا
گرديد.
پس از نامه حضرت، او با يك تصميم سرنوشت ساز مواجه شد. اگر به نفع
اميرالمؤمنين(ع) تغيير رنگ مي داد، منافع خود را در
آذربايجان از دست ميداد و اگر به طرف معاويه مي گريخت،موقعيت خويش
را در ميان قبيله اش از كف مي داد. مانند انسانهاي ملون و
بي ثبات، كه در اين مواقع عقل حسابگر خود را به كار مي اندازند و
می اندیشند تا ببينند انتخاب كدام گزينه به سود دنيايشان است.
اشعث نيز به ترديد افتاد و به دوستانش گفت: « نامه علي مرا به وحشت
انداخته، او دارايي آذربايجان را خواهد گرفت؛ من مي خواهم
به معاويه ملحق شوم۴
يارانش او را از اين كار بر حذر داشتند؛ زيرا بين عراقيها و شاميها رقابت
ديرينهاي بر سر به دست گرفتن حاكميت جهان اسلام بود،
به اين جهت پيوستن اشعث به شاميها مايه ننگ و عار وي در ميان عراقيها
مي شد و نفوذش در ميان قبيله اش از بين مي رفت. از اين
رو اطرافيان وي به او گفتند «اگر بميري بهتر است تا اينكه دست به اين
كار بزني؛ آيا شهر و مردم قومت را رها ميكني و دنباله رو و
فرمانبر شاميان ميشوي؟!»(۵) اشعث منافقانه
دم از ولايت ميزند 12/6/2014
به دنبال اين قضيه اشعث به ناچار نزد مولا در كوفه آمد و به قوم خود
پيوست.
ستايش فضايل امام علي(ع) در قالب شعر
از اين پس، اشعث در ميان حاميان دو آتشه ولايت درآمد. او كه پيش از آن،
به فكر پيوستن به معاويه بود، در وصف اميرالمؤمنين(ع)
و كرامتها و فضايل مولا و جانشيني به حق او نسبت به نبي اكرم
(صلي الله عليه و آله)، اشعاري سرود كه مضمون يكي از شعرهايش
چنين است:
فرستاده علي نزد من آمد؛ علي همان كسي است كه وصي پيامبر(ص)
و انساني مهذب و بهترين خلق خداست. او وزير پيامبر(ص) و
داماد آن جناب به شمار مي آيد و او انساني برتر و در اعمال صالح، فردي
پيشرو و پيشگام بوده، به روش و سيره پيامبر(ص) اقتدا می کند.
به سبب فضيلت علي ما از او اطاعت كرده ايم، اطاعت مخلصانه
دائمي. ما به خاطر برتري علي با او بيعت كرده ايم، او فقيه و
بردبار بوده و در عين حال قدرتمند و تواناست، مانند شير بيشه است كه
شجاعتش را حفظ كرده است. حليم و با عفت و در عين حال
مردي جنگاور و دلاور است و از پيمان شكني و خيانت و گناهكاري به دور
است.
جلب اعتماد ياران اميرالمؤمنين(ع) براي تثبيت جايگاه سياسي
اشعث با يك موضعگيري حساب شده،يعني خودداري از پيوستن به معاويه
و بيعت با مولا، به دو هدف دست يافت. يكي آنكه
محبوبيت و رياست خود را در ميان افراد قبيله خود (يعني كنده) حفظ نمود؛
ديگر اينكه اعتماد بسياري از ياران حضرت را به خود جلب
كرد. بدين وسيله نطفه خطرناكي در آستانه جنگ صفين بسته شد؛ به
گونه اي كه مبارزه با اشعث و افشاي نفاق او بسيار دشوار
گرديد. اگر اشعث به معاويه مي پيوست، هم نفوذش در ميان يمني ها
از بین مي رفت و هم ماهيتش براي ياران حضرت آشكار مي شد؛ ولي
او با پيوستن به حضرت و تعريف و تمجيد از اميرالمؤمنين(ع)، خود را از يك
چهره خائن، به يك عنصر با غيرت و مؤمنِ به مولا مبدل
ساخت و همين امر كارِ حضرت را در برخورد با او بسيار دشوار كرد.
حضرت به دو طريق ميتوانست با اشعث برخورد كند؛ يكي آنكه بيعت او را
نپذيرد و از مشاركت او در حكومت پرهيز كند؛ اما اين
برخورد در افكار عمومي آن روز قابل توجيه نبود؛ چرا كه در نظر يمنيهاي
كوفه، اين به معناي مجازات قبل از ارتكاب جرم بود.
راه دوم اين بود كه بيعت او را بپذيرد، ولي از سپردن پست كليدي به او
خودداري نمايد. اين برخورد مي توانست تا حد زيادي از خطر
توطئه اشعث جلوگيري كند؛ ولي كاري بسيار سخت بود؛ چون اشعث جزو
رؤساي يمن بود و رياست بخشي از قبايل خود را به عهده
داشت؛ بنابراين عزل او از اين مقام خلاف فرهنگ اعراب بود. با اين حال
حضرت راه دوم را برگزيد و اشعث را از فرماندهي كنار
گذاشت.
به دنبال اتخاذ سياست حذف اشعث از رده فرماندهي، حضرت از جبهه
هاي مختلف مورد حمله قرار گرفت. پيشتر فرماندهي دو قبيله
كنده و ربيعه كه از قبايل مهم و نيرومند جنگي كوفه به حساب مي آمدند،
با اشعث بود. حضرت در آستانه حركت به سوي صفين، اشعث
را از رياست اين دو قبيله عزل كرد و به جاي او حسان بن مخدوج را در
رأس اين دو قبيله قرار داد.۶
خرده گيري نزديكان امام(ع) به ايشان به دليل عزل اشعث
اين اقدام مي توانست از نفوذ اشعث در ميان افراد اين دو قبيله تا حد
زيادي بكاهد؛ به گونه اي كه دست او براي اعمال نفوذ جنگ صفین
كوتاه شود. ولي اشعث با ابراز ناراحتي از اين اقدام حضرت،
يمني ها را تحريك كرد؛ به طوري كه برخي از ياران يمني
نزديك و ناب حضرت، به ايشان خرده گرفتند و گفتند: « اي اميرالمؤمنين!
مديريت اشعث تنها مخصوص مثل خودش است؛ هر
شخصي نميتواند مثل او رياست كند و حسان بن مخدوج مانند اشعث
نيست»۷
اين افراد از ياران بيدار حضرت به حساب مي آمدند؛ به گونه اي كه حضرت
به آنها افتخار مي كرد. اعتراض آنها به حضرت نشانگر
دشواري مبارزه با جريان نفاق است؛ زيرا شناخت و مبارزه با امثال اشعث
آن قدر پيچيده است كه گاه خواص اهل حق را نيز مي فريبد
و كار حاكم اسلامي را در برخورد با آنها دشوار مي كند. به دنبال مخالفت
يمني ها با اقدام حضرت، افراد قبيله ربيعه كه «حسان بن
مخدوج» از ميان آنها بود،برآشفتند و حريث بن جابر گفت حسان در شرافت،
دلاوري و توانايي رياست، نسبت به اشعث چيزي كم
ندارد.
نجاشي يكي از شعراي يمني سپاه حضرت به حمايت از اشعث برخاست
و شعري در وصف برتري و لياقت اشعث براي رياست
سرود. وي خطاب به حريث بن جابر گفت: «اگر حقي كه اميرالمؤمنين(ع)
بر گردن ما دارد در بين نبود، ما حريث بن جابر را از
گفته اش پيشمان مي كرديم.»
اندك اندك ماجرای عزل اشعث به يك بحران سياسي ـ اجتماعي جدي
تبديل گرديد كه روز به روز بر دامنه اش افزوده شد؛ به
گونه اي كه خطر بروز اختلافات قبيلگي و رقابتهاي سياسي و قومي،
وحدت و انسجام سپاه كوفه را تهديد مي كرد و نزديك بود در
همان آغاز راه، برخي باب مخالفت با مولا را بگشايند. اين امر در حالي بود
كه سپاه شام به سوي صفين در حال حركت بود؛ ولي هنوز
سپاه حضرت به حركت در نيامده بود. مخالفت و كارشكني از سوي اشعث
و يارانش افزايش يافت و كار از دلخوري و انتقاد گذشت.
طبق نقل «مِنقري» رزمندگان يمني از اقدام حضرت خشمگين شدند؛ از
اين رو «سعيد بن قيس همداني» نزدشان رفته، ضمن
سرزنش آنها گفت: «شما گمان ميكنيد اگر از دستور علي(ع) سرپيچي
كنيد نزد دشمن او پناهگاه و مفرّي خواهيد يافت؟ آيا معاويه
پاداش به شما ميدهد...؟ كلام درست همان است كه علي گفته و نظر
حق همان است كه او بدان گراييده».
ظاهرسازي سياسي با ابراز ارادت دروغين به «مولا»
در همين گير و دار خبر عزل اشعث توسط اميرمؤمنان(ع) به معاويه رسيد.
او نيز از فرصت استفاده كرد و به مالك بن هبيره گفت
چيزي به اشعث بگو كه او را عليه علي(ع) تحريك كند. مالك بن هبيره كه
خود فردي كندي و از دوستان اشعث بود، از شاعري
خواست شعري تحريك آميز براي اشعث بگويد؛ او نيز در چند بيت عزل
اشعث را مايه ننگ و عار مردان دلاور كوفه خواند، سكوت قبيله
كنده در برابر اين اقدام را نشانه پستي و دنائت آنها شمرد و آن را نوعي
غصب حق قبيله كنده توسط ربيعه قلمداد كرد.
به هر حال كار به جايي رسيد كه زمينه فرمانبري از حسان بن مخدوج از
ميان رفت و خود حسّان پرچم فرماندهي را با دست خويش
بر در خانه اشعث نصب كرد؛ ولي او با زيركي از قبول رياست خودداري
كرد و گفت: «اگر اين پرچم (فرماندهي) نزد علي بزرگ است،
والله برايم از پر كوچك شترمرغ كم ارزشتر است؛ پناه بر خدا كه اين كار
علي موجب دشمني من با شما شود».
اشعث در حالي اين جملات را مي گفت كه پيشتر با اظهار ناراحتيهاي خود
موجب تحريك يمنيها شده تا بر حضرت فشار آورد و ايشان
را از تصميم خود پشيمان نمايد؛ ولي اكنون كه ميديد پذيرفتن رياست كنده
به قيمت علني شدن ضعف او در مقابل جاه و مقام دنيا
تمام ميشود؛ براي حفظ عزت و كرامت نفساني خويش، ژست بزرگواري
به خود گرفت و سياست بي اعتنايي به رياست را برگزيد. از
اين رو وقتي حضرت پيشنهاد تقسيم رياست ربيعه و كنده را بين او و
حسان مطرح كرد، بدون اينكه از خود حرص و ولعي نشان دهد
گفت: « امر، امر شماست؛ هر طوري كه شما بفرماييد»
اشعث منافقانه دم از ولايت مي زند 12/6/2014
سرانجام حضرت براي جلب رضايت و دلگرمي خيل كثيري از رزمندگان
يمني كه دل هاشان از اين ماجرا آزرده بود، به ناچار جناح
راست لشكر عراقيها را به اشعث سپرد و او را به فرماندهي كنده برگزيد.
بدين طريق اشعث در رأس سمتي بسيار حساس قرار
گرفت.
منابع
۳- منقري، همان، ص ۲۰ و ابن قتيبه دينوري، الامامه و السياسه، ص ۱۱۱ و ابن اعثم،
الفتوح،ج ۱ و ۲، ص۵۰۳
۴- منقري، همان، ص ۲۱. بنگريد به: الامامه و السياسه
۵- ر.ك: منقري، همان، ص ۲۱ و ابن قتيبه، همان، ج ۱، ص ۱۱۲ و ابن اعثم، همان،
ج ۱ و ۲، ص ۵۰۳ و ۵۰
۶- ر.ك: منقري، همان، ص ۱۳۷
۷- ر.ك: منقري، همان، ص ۱۳۷
۸- منقري، همان، ص ۱
پرده سوم:
مالک،اولین متهم به ضدیت با ولایت(3):
اشعث شرایط را برای فتنه عمروعاص فراهم کرد
شروع جنگ صفین و هماهنگی غیابی اشعث با معاویه
جنگ صفین از مهمترین نبردهای زمان خلافت امام علی(ع) بود که در
سال 37 هجری بین آن حضرت و معاویه در ناحیه غربی عراق بین رقه و
بالس به نام صفین رخ داد، و از همین رو به جنگ صفین شهرت یافت.
امام علی(ع) در آغاز خلافت، معاویه را که کارگزار حکومت در شام بود،
از مقامش عزل و شخص دیگری را به جای وی منصوب کرد ولی معاویه
نپذیرفت و ناحیه شام را تحت قلمرو خود نگه داشت. امیرالمؤمنین(ع)
خلیفه وقت مسلمانان بار دیگر، پس از نبردجمل، جریر ابن عبدا... را برای
مذاکره و گرفتن بیعت از معاویه به شام فرستاد، اما معاویه این بار هم
تسلیم نشد بلکه به بهانه خونخواهی عثمان، سپاه شام را برای مقابله
با امام علی علیه السلام آماده ساخت. امیرمؤمنان نیز چون چاره ای
ندید آماده جنگ شد، با سپاهی عظیم از کوفه حرکت کرد و در بیابان
صفین با سپاه شام مواجه شد و به این ترتیب،نبردی سخت و طولانی بین
سپاهیان عراق و شام درگرفت.
لیله الهریر و خطبه ای که منشأ تفرقه شد!
در «لیله الهریر»، شبی که کار بر اصحاب معاویه در صفین تنگ شده بود
و شکست سپاه شام نزدیک می نمود، تحرکاتی از سوی اشعث انجام شد
که جاسوسان خبر آن را به معاویه رساندند و او شرایط را برای اجرای
تدبیر «عمرو عاص» جهت بالای نیزه کردن قرآن مناسب دید. اشعث فردای
آن روز برای یارانش خطابه ای خواند و گفت:
«اگر شدت جنگ همانند روز گذشته باشد، عرب نابود خواهد شد. من این
سخن را از باب جنگ نمی گویم بلکه اگر ما نابود شویم، من برای زنان و
فرزندان وحشت دارم. و سپس برای اینکه کسی گمان بد درباره او نبرد
گفت: این نظری است که من دارم.»9
این خبر به معاویه رسید و او با صدای بلند گفت«اصاب و رب الکعبه»:
به خدای کعبه سوگند اشعث درست گفته است.
به گواهی تاریخ، حمله برق آسای لشگریانمولا بویژه مالک اشتر به حدی
کاری بود که معاویه به اعتراف خودش در آستانه تقاضای امان از امام
علی(ع) قرار گرفته بود:
«والله لقد رجع عنی الاشتر یوم رفع المصاحف و انا ارید ان اساله ان یاخذ
لی الامان من علی(ع).»10
در این شرایط بسیار تعیین کننده با شیطنت عمروعاص و همراهی برخی
از چهرههای منافق در جمع یاران امام علی(ع) بالاخص اشعث، شرایط
علیه مولا تغییر یافت.
منابع:
9- شرح ابن ابی الحدید جلد 2 صفحه 214
10- وقعه صفین، ص 481؛ الاخبار الطوال، ص 188؛ مروج الذهب، ج2،
ص 400؛ تاریخ طبری، ج3، جزء6، ص26؛ کامل ابن اثیر، ج3، ص 160.
فروغ ولایت ص640
پرده چهارم:
مالک، اولین متهم به ضدیت با ولایت(4):
نهروانیان ندای ˈقرآن قرآنˈ سر می دهند
نهروانيها با مديريت پشت پرده اشعث، نداي «قرآن قرآن» سر مي دهند
«بامداد روز پنجشنبه سيزدهم صفر، سپاه امام (عليه السلام) با نيرنگ
كاملاً بي سابقه اي روبه رو شد و خدمتي كه فرزند عاص به
شاميان كرد بحق مايه حيات مجدد تيره اموي و بازگشت آنان به صحنه
اجتماع شد.
سپاه شام، طبق دستور عمرو عاص، پوستهاي چرم قرآن شام را كه زمان
عثمان به عنوان (مصحف امام) براي شام فرستاده شده
بود، از همديگر جدا كرده و بر نوك نيزه ها بستند و صفوف خود را با مصاحف
آراستند آن گاه همگي يك صدا شعار سر دادند كه: حاكم
ميان ما و شما كتاب خداست.
گوشهاي عراقيان متوجه فريادها شد و چشم هايشان به نوك نيزه ها افتاد.
از سپاه شام جز شعارها و فريادهاي ترحم انگيز چيزي
شنيده نميشد. همگي ميگفتند: اي مردم عرب، به خاطر زنان و دخترانتان،
خدا را در نظر بگيريد!
- خدا را خدا را، به خاطر دينتان!
- پس از مردم شام چه كسي از مرزهاي شام پاسداري خواهد كرد و پس
ازمردم عراق چه كسي از مرزهاي عراق حفاظت خواهد
نمود؟
پرده پنجم:
مالک، اولین متهم به ضدیت با ولایت(5):
تحمیل گران ماجرای حکمیت را به وجود آوردند
با تحریک منافقان فشار نهروانیها بر امام علی(علیه السلام) جهت تحمیل
حکمیت کلید می خورد
«در این حال حدود بیست هزار نفر شمشیر به دست که پیشانی هایشان
از کثرت سجده پینه بسته بود و «مسعر بن فدکی» و «زیدبن حصین» و
«اشعث ابن قیس» گروهی از قاریان که بعدها خوارج را تشکیل دادند،
پیش آمدند و امام را به اسم، و نه به عنوان امیرالمؤمنین صدا زدند و
گفتند: یا علی این قوم را اجابت کن و گرنه تو را به آنان تحویل می دهیم و
یا چون عثمان می کشیم.»14
«اشعث بن قیس پیش از همه، پافشاری می کرد و چون او یمنی بود،
قاریان یمن هم طرف او را گرفته بودند.»15
به هر حال امام(ع) در برابر فشار این افراد ایستادگی کرد و فرمود:
«وای بر شما! من نخستین دعوت کننده به سوی کتاب خدا و اولین کسی
هستم که آن را اجابت میکنم و بر من روا نیست و دین من نیز اجازه نمیدهد
که به سوی کتاب خدا دعوت شوم و آن را نپذیرم، من با آنان جنگ میکنم تا
به حکم قرآن عمل کنند و آنان خدا را معصیت کرده اند و پیمان او را
شکسته اند و کتاب او را ترک کرده اند و من شما را آگاه می کنم که آنان
شما را فریب داده اند و خواستار عمل به قرآن نیستند»16
امام(ع) گفت: «اگر از من اطاعت می کنید با آنان بجنگید و اگر نافرمانی
می کنید آنچه را که میخواهید بکنید، آنان گفتند: به مالک اشتر پیغام بده
که برگردد.»17
پرده ششم:
مالک باز گرد!
«در آن هنگام مالک اشتر بشدت مشغول نبرد بود و به خیمه معاویه نزدیک
شده بود و در چند قدمی پیروزی قرار داشت. تحمیل گران سپاه امام(ع)
با اصرار و تهدید از ایشان خواستند که مالک را بازگرداند، امام به ناچار
یزید بن هانی را نزد مالک فرستاد و به او پیغام داد که برگردد»18
پرده هفتم:
مسکوت ماندن پیام امام توسط مالک اشتر
مالک با شناخت عمیق از ولایت و تحلیل درست از شرایط فشار بر امام(ع)
به امر ایشان ترتیب اثر نمی دهد و آن را مسکوت می گذارد.
«مالک به فرستاده امام گفت: این لحظه لحظه ای نیست که من دست از
جنگ بردارم، من اکنون امید پیروزی دارم به امام بگو عجله نکند. یزید
برگشت و سخن مالک را به امام رسانید.»18
پرده هشتم:
دومین پیام خطاب به مالک: فتنه ای برپا شده برگرد!
تحمیلگران خطاب به امیرالمؤمنین(ع) گفتند: حتماً تو خودت دستور
مقاومت داده ای. امام(ع) فرمود: دیدید که من به قاصد، مطلب پنهانی
نگفتم. آنها گفتند: بگو برگردد و گرنه تو را عزل می کنیم. امام(ع) به
«یزید بن هانی» گفت: برو به مالک بگو که فتنه ای برپا شده برگرد، یزید
نزد مالک رفت و جریان را گفت. مالک گفت: به خدا سوگند که من این وضع
را پیش بینی میکردم. این توطئه عمروعاص است. آیا شایسته است که
من در چنین موقعیتی که دارم برگردم. یزید گفت: آیا دوست داری که تو
اینجا پیروز شوی ولی امیرالمؤمنین را دستگیر و به معاویه تسلیم کنند؟ 19
پرده نهم:
برخورد قاطعانه مالک با تحمیلگران به ولایت
«مالک با شنیدن سخن یزیدبن هانی دست از جنگ برداشت و به سوی
امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد.»20
«مالک اشتر به سوی آنان باز گشت و چون به ایشان رسید بانگ بر آورد:
ای گروه خواری و سستی! آیا اکنون که در آستانه پیروزی هستید فریب
آنها را میخورید. اندکی به من مهلت دهید تا کار را یکسره کنم. آنها گفتند:
ما در خطای تو شرکت نمیکنیم. مالک گفت: بهترینهای شما کشته شده و
پستترینهای شما باقی مانده اند. شما چه زمانی بر حق بودید؟ آیا آن زمان
که با شامیان میجنگیدید یا اکنون که از جنگ دست کشیده اید؟ اگر چنین
باشد، باید کشته شدگان شما در آتش باشند. آنها گفتند: ای مالک این
سخنان را رها کن،برای خدا جنگ کردیم و برای خدا دست از جنگ کشیدیم
مالک گفت: به خدا سوگند که فریب خورده اید.
ای صاحبان پیشانی های پینه بسته، ما گمان میکردیم که نماز شما برای
زهد در دنیا و شوق به ملاقات پروردگار است ولی اکنون شما را
نمی بینیم جز اینکه از مرگ به سوی دنیا فرار می کنید.»21
پرده دهم:
علی جان! همه امت به فدایت که مظلومانه سر به زیر انداختی
مالک و تحمیل گران یکدیگر را دشنام میدادند و باتازیانه به صورت مرکبهای
همدیگر میزدند و نزدیک بود اختلاف داخلی در سپاه امام(ع) شعله بکشد.
درگیری و نزاع لفظی در میان یاران حضرت آنچنان بالا گرفت که یک نفر
کشته شد و در این هنگام امام فریاد زد: دست بردارید. آنها در میان صفوف
سپاه فریاد زدند که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به حکم قرآن رضایت داده
و امام ساکت بود و سر خود را به زیرانداخته بود.»22
منابع:
14- تاریخ طبری، ج 3، ص 101؛ وقعه صفین، ص 49؛ مروج الذهب، ج 2، ص.391
15- وقعه صفین، ص.21
16- وقعه صفین، ص.490
17- تاریخ طبری، ج 3، ص.101
18- وقعه صفین، ص 490؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 102؛ الفتوح، ج 3، ص 184؛
الاخبار الطوال ص 190؛ ابن شهر آشوب، المناقب ج2 ص. 365
19- همان
20- وقعه صفین، ص 491
21- وقعه صفین، ص 491؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 102؛ ابن جوزی، المنتظم، ج 3،
ص 365؛ اسکافی، المعیار و الموازنه ص156؛ تاریخ ابن خلدون ج 2 ص.175
22- اعیان الشیعه، ج 9، ص 39، و 40، بحار ج 32، ص 544،
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: شنبه 14 آذر 1393برچسب:
,